دست انبوی. دستنبویه. دستنبو. شمام. شمامه. گلوله ای که از اقسام عطریات سازند و پیوسته در دست گیرند. آنچه از لخلخه و خوشبوی که آن را به دست توان گرفت. (برهان). دستبوی. (معارف بهاء ولد ص 127). رجوع به دستنبو و دست انبوی شود، هر میوه که بجهت بوئیدن به دست گیرند عموماً و نباتی باشد گرد و کوچک و الوان شبیه به خربزه خصوصاً. (برهان)
دست انبوی. دستنبویه. دستنبو. شمام. شمامه. گلوله ای که از اقسام عطریات سازند و پیوسته در دست گیرند. آنچه از لخلخه و خوشبوی که آن را به دست توان گرفت. (برهان). دستبوی. (معارف بهاء ولد ص 127). رجوع به دستنبو و دست انبوی شود، هر میوه که بجهت بوئیدن به دست گیرند عموماً و نباتی باشد گرد و کوچک و الوان شبیه به خربزه خصوصاً. (برهان)
حالت و چگونگی بستن دست، آن است که یک یک دست حیوانات را رسن بسته به میخ می بندند. (آنندراج) : گهت چون فرشته بلندی دهد گهت با ددان دستبندی دهد. نظامی. ، طریقۀ نشستن سگ و حیوانات مشابه آن، گرفتاری، فروتنی و تواضع. (ناظم الاطباء)
حالت و چگونگی بستن دست، آن است که یک یک دست حیوانات را رسن بسته به میخ می بندند. (آنندراج) : گهت چون فرشته بلندی دهد گهت با ددان دستبندی دهد. نظامی. ، طریقۀ نشستن سگ و حیوانات مشابه آن، گرفتاری، فروتنی و تواضع. (ناظم الاطباء)
صنعانی بن عبدالاعلی. محدث است. در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
صنعانی بن عبدالاعلی. محدث است. در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
دست بوس. تقبیل دست و بوسه زدن بر دست. (ناظم الاطباء). بوسیدن دست. تقبیل ید: خواهشگریی و دستبوسی میکرد ز بهر آن عروسی. نظامی. ، شرفیابی. به خدمت بزرگی رسیدن. تشرف حاصل کردن. شرفیاب شدن: چو یاره دستبوسی رایش افتاد چو خلخال زر اندر پایش افتاد. نظامی. بدست آویز شیر افکندن شاه مجال دستبوسی یافت آن ماه. نظامی. از بهر دستبوسی آن شوخ همچو زلف صد کوچه ره بسایۀ شمشاد میروم. ملا مفید (از آنندراج)
دست بوس. تقبیل دست و بوسه زدن بر دست. (ناظم الاطباء). بوسیدن دست. تقبیل ید: خواهشگریی و دستبوسی میکرد ز بهر آن عروسی. نظامی. ، شرفیابی. به خدمت بزرگی رسیدن. تشرف حاصل کردن. شرفیاب شدن: چو یاره دستبوسی رایش افتاد چو خلخال زر اندر پایش افتاد. نظامی. بدست آویز شیر افکندن شاه مجال دستبوسی یافت آن ماه. نظامی. از بهر دستبوسی آن شوخ همچو زلف صد کوچه ره بسایۀ شمشاد میروم. ملا مفید (از آنندراج)
بوسۀ دست. بوسه که بر دست دهند مهتری را. - دست بوسه کردن، بوسیدن دست. خدمت کردن. کهتری و کرنش کردن: بلیس کرد ورا دستبوسه و شاباش نشست پیش وی اندر بحرمت و تعظیم. سوزنی
بوسۀ دست. بوسه که بر دست دهند مهتری را. - دست بوسه کردن، بوسیدن دست. خدمت کردن. کهتری و کرنش کردن: بلیس کرد ورا دستبوسه و شاباش نشست پیش وی اندر بحرمت و تعظیم. سوزنی
تقبیل ید. بوسیدن دست. بوسه زدن بر دست کسی: سرانی کز چنین سر پرفسوسند چو گل گردن زنان را دست بوسند. نظامی. مرحوم دهخدا با استناد به شعر ذیل از سعدی در یادداشتی می نویسند: در غیبت منعم و شاه و امیر و غیره منعم علیه دست خود را به جای دست او می بوسیده است: امیر ختن جامه ای از حریر به پیری فرستاد روشن ضمیر بپوشید و بوسید دست و زمین که بر شاه عالم هزار آفرین. سعدی. - دست خود بوسیدن و بوسه زدن، چون از دست کسی کاری عمده برآید این عبارت را در آن وقت استعمال می کنند. (آنندراج) : من آن لعل گران قدرم بساط خاک را صائب که بوسد دست خود هرکس مرا از خاک بردارد. صائب (از آنندراج). دست خود بوسید هرکس دامن پاکان گرفت شد زلیخا رفته رفته یوسف از سودای عشق. صائب (از آنندراج). - دست شما را می بوسم، در جواب پرسیدن حال کسی به رسم ادب گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). - این کار دست شما را می بوسد، یعنی این کار را شما باید انجام دهید. (یادداشت مرحوم دهخدا)
تقبیل ید. بوسیدن دست. بوسه زدن بر دست کسی: سرانی کز چنین سر پرفسوسند چو گل گردن زنان را دست بوسند. نظامی. مرحوم دهخدا با استناد به شعر ذیل از سعدی در یادداشتی می نویسند: در غیبت منعِم و شاه و امیر و غیره منعَم علیه دست خود را به جای دست او می بوسیده است: امیر ختن جامه ای از حریر به پیری فرستاد روشن ضمیر بپوشید و بوسید دست و زمین که بر شاه عالم هزار آفرین. سعدی. - دست خود بوسیدن و بوسه زدن، چون از دست کسی کاری عمده برآید این عبارت را در آن وقت استعمال می کنند. (آنندراج) : من آن لعل گران قدرم بساط خاک را صائب که بوسد دست خود هرکس مرا از خاک بردارد. صائب (از آنندراج). دست خود بوسید هرکس دامن پاکان گرفت شد زلیخا رفته رفته یوسف از سودای عشق. صائب (از آنندراج). - دست شما را می بوسم، در جواب پرسیدن حال کسی به رسم ادب گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). - این کار دست شما را می بوسد، یعنی این کار را شما باید انجام دهید. (یادداشت مرحوم دهخدا)
گلوله ای مرکب از عطریات که آنرا بر دست گیرند و گاه گاه بو کنند شمامه، هر میوه خوشبو، گیاهی است از تیره کدوییان دارای میوه ای کوچک و گرد و خوشبو و زرد رنگ شبیه به گرمک که خطوط سبز یا سفید دارد شمام درداب
گلوله ای مرکب از عطریات که آنرا بر دست گیرند و گاه گاه بو کنند شمامه، هر میوه خوشبو، گیاهی است از تیره کدوییان دارای میوه ای کوچک و گرد و خوشبو و زرد رنگ شبیه به گرمک که خطوط سبز یا سفید دارد شمام درداب